کد مطلب:173336 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

تشرف زهیر بن قین
جمعی از طایفه ی «بنی فزاره» و «بجیله» نقل كرده اند:

ما با هزیر، از مكه معظمه بیرون آمدیم و برای این كه با حسین علیه السلام روبرو نشویم، عقب تر راه می پیمودیم، و هر جا حسین علیه السلام منزل می كرد، ما در گوشه ای دور از دید آن ها منزل می كردیم.

در یكی از روزها، در محلی اتراق كرد كه ما ناچار شدیم كنار ایشان منزل كنیم. هنگامی كه مشغول خوردن بودیم، شخصی از جانب حسین علیه السلام آمد، سلام كرد و گفت:

ای زهیر! امام علیه السلام مرا به نزد تو فرستاده كه به خدمت آیی.

زهیر از جا برخاست و به سوی حسین علیه السلام رفت و پس از لحظه ای خوشحال بازگشت و دستور داد خیمه های او را نزدیك خیمه های حسین علیه السلام برپا كنند. به زوجه ی خود گفت:

من تو را طلاق دادم، زیرا دوست ندارم به واسطه ی من، زحمتی متوجه تو گردد، من تصمیم دارم با حسین علیه السلام باشم و تن و جانم را فدای او كنم!

سپس اموال آن زن را به او داد و او را به دست بعضی عموزاده هایش سپرد تا به خویشانش برسانند.

همسر مؤمنه زهیر (دیلم دختر عمرو) گریه كرد و گفت:

خدا یار تو باشد، از تو می خواهم كه روز قیامت در نزد جد حسین علیه السلام، مرا به یاد آوری.

زهیر به اصحابش گفت:

هر كس می خواهد همراه من بیاید، و اگر نه، این آخرین عهد و دیدار ماست.